یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنا کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
در دل من گنج خود کردی نهان
جای در ویرانه کردی عاقبت
سوختی در شمع رویت جان من
چاره پروانه کردی عاقبت
قطره اشک مرا کردی قبول
قطره راکل دردانه کردی عاقبت
کردی اندر موجودات سیر
جان من کاشانه کردی عاقبت
زلف را کردی پریشان خلق را
خانمان ویرانه کردی عاقبت
مو به مو را جای دلها ساختی
مو به دل ها شانه کردی عاقبت
در دهان خلق افکندی مرا
فیض را افسانه کردی عاقبت
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 8:8 عصر روز جمعه 90 آبان 27