خیلی دیر رسیدی ای دوست هفتا کفن پوسوندم
پیرهن سیاه تنت کن من فقط یه استخونم
ببین چه کردی با این دل فکر کن فقط یه لحظه
نزار دیگه بیشتر از این تنم تو گور بلرزه
فقط یه خواهشی دارم زیر تابوتم و نگیر
وقتی که رفتم زیر خاک قبر منو بغل نگیر
فقط تا هفت روز سیاه تنت کن
شبهای جمعه یادی از ما کن
عشقی که بردی باشه حلالت
کفتر کشته پروندن نداره
رو خاک و خوناب کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریه ام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
مرغ پر بسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دریچه تاریک و سیاه
پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر میشه
اونو از ریشه سوزوندن نداره
فصل مردن واسه من کی میرسه
وقت پرواز من از این قفسه
از منه دربه در اینجا چی میخوای
بگیری اگر که مقصد نفسه
توی گلها مثال اطلسی نیست
حرفهای من مثل حرف کسی نیست
شعر من حرف قشنگه رفتنه
حرف حق تا دنیا دنیاست گفتنه
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:51 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 31
تو که عمری سر ما داری منت میزاری
تو که از اشک چشام داری لذت میبری
انقدر آزارم نده به خدا دق میکنم
بگو درد دلمو بعد تو به کی بگم
به تو نگم به کی بگم اینروزا دارم میمیرم
انقدر آتیشم نزن قلبمو پس نمیگیرم
دعا کنان گریه کنان سرمو بالا میگیرم
همش به فکرم که یه روز تورو دوباره ببینم
دلم برات لک زده و روزای سختیه عزیز
دلم میگه آخر راه است وصیتت رو بنویس
خدا نگهدار گل من دارم از این دنیا میرم
یه روز بهت گفته بودم دست به دعا من میمیرم
به تو نگم به کی بگم دعام برآورده نشد
تو اوج بی وفاییات دلم ازت خسته نشد
فقط به تو فکر میکنم تا این چشام بسته بشه
فقط واسه تو میخونم تا نفسم بریده شه
هرچند دلت با من نبود دستات توی دستام نبود
ولی بدون که عشق تو رفته تو پوست و استخون
باور نمیکردم یه روز بخوای بری از پیش روم
ولی بدون تو قلب من چیزی به جز عشقت نبود
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:51 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 31
میخوام بسازم از تنت یه طرحی از مجسمه
میخوام که عالم بدونن چه فرقی داری با همه
میخوام که رویایی بشه ناز و تماشایی بشه
هرکی که خواست نگات کنه اسیر تنهایی بشه
میخوام با ماه و آسمون شکل تو نقاشی کنم
روی کمون ابروهات اشکامو آبپاشی کنم
هرچی بتونم رو موهات ستاره سنجاق میزنم
شاید که باورت بشه همیشه عاشقت منم
خیال مردن ندارم تا وقتی عشقت با منه
خستگی هم نمیتونه رای چشامو بزنه
به خاطر خاطره هات هستم و دل نمیکنم
شاید که باورت بشه همیشه عاشقت منم
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:50 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 31
ببین بخت من بدون تو سیاهه
آخه عاشقی بدون تو یه گناهه
تا که عشق تو واسم یه سرپناهه
کار خداست به عشق تو اسیرم
کار خداست به خاطرت میمیرم
کار خداست اگه محو نگاهتم
هرجا باشی تا آخرش باهاتم
همیشه تکیه گاهتم
تو که دستای گرمت یه سایبونه
پر تو دامنت گلهای پونه
رو حریر موهات ستاره بافتم
واسه داشتن تو دنیامو باختم
ببین دریا و ماه چه بی قرارن
برای دیدنت تابی ندارن
آخه کار خداست که با تو باشم
محاله تا ابد ازت جدا شم
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:49 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 31
چی نصیبت میشه وقتی زجرم میدی
من به تو دلبستم کاشکی می فهمیدی
چی نصیبت میشه وقتی من داغونم
وقتیکه با گریه به تو می فهمونم
چی نصیبت میشه وقتی من بی تابم
وقتیکه از غصه تا سحر بی خوابم
این حقیقت داره من به تو دلبستم
کاشکی می فهمیدی چقدر عاشق هستم
میدونی بده حالم دلم از غم خونه
واسه تو درمونه درد من آسونه
داره عادت میشه شبهای شب گردی
کاش می موندی پیشم آرومم میکردی
گریمو میبینی بی خیال رد میشی
تو که انقدر خوبی پس چرا بد میشی
چی نصیبت میشه وقتی من جون میدم
کاشکی عشق و یکبار تو چشمات میدیدم
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:49 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 31