برید به زندگی بگید که دیگه دوستش ندارم
بعد یه عمر غصه و غم میخوام که تنهاش بگذارم
هر کاری خواسته با دلم کرده و باز منتظره
که عمر باقیمانده را یه جوری با خود ببره
زندگی خودت میدونی که عمر من حروم شده
با یک غم بی انتها هر چه بوده تمو م شده
از کی بگیرم عمرما جوانی من کجا رفت
عزیزترینم را می خوام نگو که پیش خدا رفت
شکایت از تو را کجا پیش کدام قاضی برم
به کی بگم ز دست تو چه خاکی آمد به سرم
عاشقت هیچوقت نبودم خیال نکن دیوونتم
آنقدر مرا عذاب دادی که فکر ترک خونتم
زندگی کاری کردی تو که از وجودت سیر شدم
هنوز جوان نگشته ام از جور دوران پیر شدم
برو دیگه نبینمت شاید فراموشت کنم
تاریکی دلم زدست توست میخوام که خاموشت کنم
سخت نگرفتم من ترا اما تو چه سخت میگیری
گر رسم زندگی اینه خوشا به حال اسیری
از روز اول تو بودی رو دنده یکدندگی
لعنت این خلق خدا بر این مرامت زندگی
برای زنده بودنم دیگه بهونه ندارم
میخوام بمونم اما حیف که دیگه خونه ندارم
میخوام برم تا بی کسی شاید کسی پیدا بشه
شاید که مجنون دلم خالی ز هر لیلا بشه
ممنونم از همه دو ستان که دیگه نظر نمی دن