این متن رو یکی از دوستام برام فرستاد. اولش چون دیدم در آن جنبه های نزاکت رعایت نشده نمی خواستم بزارمش تو وبلاگ، ولی بعدش دیدم واقعا" حیفه که از خوندن این متن محرومتون کنم.
قبلا" به خاطر الفاظ دور از ادب ازتون معذرت می خوام.
:: :: زندگی یعنی ...
زندگی یعنی جمع کردن کاغذ پاره.
وقتی به دنیا میای واسه اینکه با بقیه گوسفندای کدخدا* قاطی نشی، رو یه تیکه کاغذ پاره اسم خودت و بابا ننتو مینویسن که یجوری شناخته بشی و معلوم بشه کس و کارت کین و متعلق به کدوم آغُلی!
حالا دیگه همه چی به اونجای اوس کریم* مربوطه که تورو کجا بندازه و ورق پاره ای که اسمتو روش مینویسن مال کدوم خراب شده باشه. اگه خر شانس باشی و اوس کریم اون روز رو حال باشه میفتی یه جاهایی که بقیه به رنگ جلد کاغذ پارتم* حسودی میکنن و آرزوشونه که بیان تو آغلتون*!
اگرم که اوس کریم اون روز شاکی باشه و بهش نساخته باشه و با تفی که تو اون گِل مخصوص کرده حال نکرده باشه، دیگه فاتحتو بخون. اگه یه تَه مونده شانسی هم داشته باشی تو یه مملکت اسلامی میفتی! وگرنه که سر از شاخ آفریقا در میاری و قاطی باقالیا باید یه عمر زندگی کنی.
در هر دو صورت اون خوش شانسایی که گفتم، ورق کاغذ پاره شمارو واسه پاک کردن دَر کونشونم قبول ندارن و باید با فلاکت تو آغلی که هستی زندگی کنی و قاطی بقیه گوسفندا بشی و مثل اونا بشی، اگرم نخوای که دهن خودت صاف میشه و بس. تازه سگ گله هم ممکنه کونت بذاره.
یه مدتی میگذره و وقتی ? سال از تولدت گذشت تازه دردسرت شروع میشه.
باید بری و یه سری کاغذ پاره رو پشت سر هم جمع کنی تا از قافله عقب نمونی. به ترتیب مدارک ابتدایی و راهنمایی و دیپلم که جنس کاغذ این آخریه یه خورده کلفت تره و از بقیه کاغذ پاره هایی که تاحالا جمع کردی با ارزش تره. فقط بدیش اینه که موقع استفاده در توالت و بعد از ریدن کلفتیش یه خورده اذیت میکنه.
بعد از اون میری دنبال یه کاغذ پاره دیگه. کون و دهن و لنگ و پاچه رو بدون هیچ لذتی جـِــررررررر میدی که بری دانشگاه، میری و میای و واسه اون کاغذ پاره حتی تا اون سر طویله* هم میری و قاطی باقالیای پشت کوهی ?-? سال عمر نازنین رو هدر میدی که آخرش بهت اون تیکه کاغذ پاره* رو بدن. اونم تازه با هزار تا منّت! وقتی گرفتیش یاد اووووون همه سال کون پارگی و اوووون همه خرج و … میفتی و میبینی که به درد پاک کردن همون کون پاره ایم که واست مونده نمیخوره. میبری و میندازیش کنار بقیه اون کاغذ پاره ها.
این وسط یه سری کاغذ پاره هم جمع کردی که کلکسیونت کامل تر بشه. مثل گواهینامه ماشین و خر و اَستر و … یه سری هم سر اونا کونتو خون میارن که آخرش اون کاغذ پاره ها نصیبت بشه و کلکسیونت کاملتر!
بعد از اینکه مدرکو ردیف کردی میری دنبال کار، اونم واسه اینکه کاغذ پاره های سبزی* که همه واسه جمع کردنش کون خودشون که هیچی کون بقیه رم واسش جر میدن رو بدست بیاری. هی جون میکنی و جون میکنی، هر کاری رو میکنی که بیشتر کاغذای سبز رو درو کنی.
بعدم واسه اینکه کلکسیونت کاملتر بشه با سبزایی که جمع کردی میری و یه سری ورق پاره دیگه ردیف میکنی! به اون ورق پاره ها میگن سند. انواع و اقسامشون رو جمع میکنی و واسه اینکار خودتو جر میدی.
بعد از یه مدت میبینی که به به چه خبره!! یه ورق پاره داری که مال آغُلته*، یه ورق پاره مال الاقی که سوارش میشی، یه ورق پاره واسه آغُل تابستونی، یه ورق پاره واسه آغُل زمستونی، یه ورق پاره واسه گوشکوبی* که دستته و … (تعداد این ورق پاره ها بسمت بینهایت میل میکنه.)
بعدم میری و یه گوسفند دیگه رو خَر میکنی و میاریش و تو یه تیکه ورق پاره سند جفتتون رو به نام هم میزنن و تا آخر عمر افساراتون رو میبندن بهم. بعدم سرمست از این ورق پاره ای که به دست آوردی با جفتت خرامان در دشت و دَمَن جفتک میندازی.
بعد از یه مدت هم (?ماه بعد) تو صف ثبت احوالی که واسه توله هات همون ورق پاره کذائی رو بگیری و اونارم در عیش خودت سهیم کنی، اونام نمیدونن که تو چه چرخه احمقانه ای قراره گیر کنن!
بعدم تا آخر عمر جون میکنی و ورقای سبز رو روهم روهم میچینی که اهالی آغل در ناز و نعمت باشن.
آخرم میمیری و میندازنت تو یه سوراخ بوگندو که صفا کنی!
ورق پارتم سوراخ میکنن و میندازن جلوی سَـگا، دیگه نه تو وجود داری نه کاغذ پارت!!
(فرهنگ لغات)
کدخدا = خدا
اوس کریم = خدا
کاغذ پاره (در اینجای متن) = شناسنامه
آغُل (در اینجای متن) = کشور
طویله = ایران
کاغذ پاره (در اینجای متن) = لیسانس
کاغذ پاره های سبز = اسکناس هزاری منقّش به عکس آقا
آغُل (در اینجای متن) = خونه، ویلا
گوشکوب = موبایل
نویسنده » همونی که بهش زخم زبون زدی . ساعت 11:57 عصر روز پنج شنبه 90 شهریور 17