کاش زندگی به همین سادگی بود به همین سادگی!! خالی از حسرت پوچ از تنهایی بدون بغض
کاش او... یک تنه می توانست حریف همه ی غم های بزرگ قلب کوچکت باشد
کاش او می توانست غرق لبخند کند تمام دقایقت را افسوس که او خود اسیر یک مشت بی کسی است
کاش او می توانست مونست باشد همه ی شب های بی محتوا را
کاش تو.... دلت این همه غم نداشت...!
کاش سادگی همه ی این درد و دل های ساده را می شد برای خدا روی کاغذ نوشت برای خدا نوشت و به نشانی سادگی یک آرزوی محقر برایش پست کرد
کاش می شد همیشه انقدر ساده نوشت ساده اما ... پر از حرف های ناگفته... پر از لحظه هایی که ناگزیر، زود، دیر شد
کاش گریستن یادت نمی دادند بغض، بدرقه ی چشمانت نمی کردند کاش او... می توانست به جای بغض هایت یک آسمان گریه کند...
کاش او... خاطره ی بودنش، جای خالی همه ی خاطره های بی سرانجام چشمان همیشه صبورت را پر از پرواز پروانه های عاشق می کرد
کاش او... نازنینم!! به گمانم (او) همان (من) م! خویش از همه ی دنیا جدا...
کاش زندگی ما آدم ها... به همین سادگی بود.... تنها... به همین سادگی...!!