خیلی دیر رسیدی ای دوست هفتا کفن پوسوندم
پیرهن سیاه تنت کن من فقط یه استخونم
ببین چه کردی با این دل فکر کن فقط یه لحظه
نزار دیگه بیشتر از این تنم تو گور بلرزه
فقط یه خواهشی دارم زیر تابوتم و نگیر
وقتی که رفتم زیر خاک قبر منو بغل نگیر
فقط تا هفت روز سیاه تنت کن
شبهای جمعه یادی از ما کن
عشقی که بردی باشه حلالت
کفتر کشته پروندن نداره
رو خاک و خوناب کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریه ام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
مرغ پر بسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دریچه تاریک و سیاه
پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر میشه
اونو از ریشه سوزوندن نداره
فصل مردن واسه من کی میرسه
وقت پرواز من از این قفسه
از منه دربه در اینجا چی میخوای
بگیری اگر که مقصد نفسه
توی گلها مثال اطلسی نیست
حرفهای من مثل حرف کسی نیست
شعر من حرف قشنگه رفتنه
حرف حق تا دنیا دنیاست گفتنه